هنگامه دل

متن مرتبط با «حسین» در سایت هنگامه دل نوشته شده است

یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • یا حسین

  • بحرطویل کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد وزنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را.پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرر بار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه تیغ و سر نیزه این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را.پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها